تئاتر، من و خيلي چيزای ديگه

جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۱

امشب با غولم به پيشنهاد من رفتيم يك شام غولي خورديم.منو آورد خونه.گفتن اااااا اومدي؟شام بريم بيرون .چي؟پيتزا.براي اين كه دل كسي نشكنه دايت شكستم و رفتم.احساس خوبي ندارم.نمي دونم چرا بعضي ها ميگن كاش دو بار زندگي مي كرديم؟من با خوردن دو بار در يه وعده از خيلي چيز ها بدم اومده.اينا چه اشتهايي دارن

 


   فرستادن نظرات

وبلاگهای پيشنهادی


عصيان

LINK
LINK

آرشيو


آرشيو




[Powered by Blogger]