تئاتر، من و خيلي چيزای ديگه

شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۱

من و بازيگر_نوازنده امروز رفتيم نمايشنامه خواني.داشتن و نداشتن كه نمي دونم كي نوشته(بروشور به من نرسيد)ترجمه مهين اسكويي.اين ديونه نذاشت من تا آخر ببينم.دو تا بازيگر داشت كه به احمقانه ترين نحو بازي مي كردن.من نمي دونم چرا از متن خوشم اومده بود.مي خواستم ببينم اين مهين اسكويي چه فسيلي يه كه منو نصفه كاره بلند كردن بردن لاله زار.اين سومين باره كه من به طور رسمي مي رم اونجا كار ببينم.براي تمرين هم كه زياد رفتم.شايد ماجراهاي اون روزها رو نوشتم.البته خيلي مهم نيستن.نمايش اول عاليجناب خان بود.نوشته مولير به كارگرداني معصومه تقي پور.يعني اين نمايشنامه رو ايراني كرده بودنش و به شدت لاله زاري.گويا تماشاگر لاله زار ميپسنده حالا گور پدر من كه خوشم نمي ياد.همه غش و ريسه مي رفتن حتي بازيگر _نوازنده ولي من اصلا خنده م نمي يومد حرف كلاس و اين چيز ها نبود واقعا احساس غم داشتم از ديدن اون آدم ها از ديدن سالن 85 ساله نصر كه يه زماني براي خودش برو وبيايي داشته و حالا كثيف وخاك گرفته س.قبلا مردم با چه دل خوشي مي يومدن اون جا تاتر حالا كيا ميان.لاله زار قبلا چه كلاسي داشته حالا كجاست؟تنها اون جا رفتن واقعا شجاعت مي خواد كه لابد من داشتم كه هر روز صبح مي رفتم تمرين.امروز هم كه جمعه بود و ته خطر.فكر نمي كردم جمعه هاش اين جوري باشه.
كار دوم يه نمايشنامه از محمد چرم شير بود.براي اون هايي كه نمي دونن بگم آقاي چرم شير جدي مي نويسه.كار دوم هم به كارگرداني همون آدم بود.وسط دو تا كار كلي آنتراكت و شعبده بازي بود.بازيگر_نوازنده ويرش گرفت بريم سينما.مامان من هم اجازه داد و همه چي اوكي شد.فقط ما با يك واقعيت تلخ روبرو شديم اون هم خنگي جفتمون بود.آخه آدم عاقل جمعه عصر مي ره سينما؟ما انقدر مي ريم تاتر كه يادمون رفته مردم نميان سينما هجوم ميارن به سينما ها.فرقي هم نمي كنه.عصر جديد مي تركه از جمعيت چون آدم هاي با كلاس ميرن اون جا وجا هاي ديگه هم همه بليط ها رو فروخته.ما هم دست از پا دراز تر بي خيال سينما شديم.
من يه سوال دارم.چرا فقط 10% از اين مردم كه توي صف سينما وايميستن نميرن تاتر؟ هم خلوت تره هم جالب تر.امتحان كنيد.

 


   فرستادن نظرات

وبلاگهای پيشنهادی


عصيان

LINK
LINK

آرشيو


آرشيو




[Powered by Blogger]