تئاتر، من و خيلي چيزای ديگه

پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۲

سال هاست که باران نباريده.زمين دلم چون کويري خشک شده.فکر باريدن باران را از ياد برده ام.ديگر يادم نمي آيد که باران چگونه است.
نکند من هميشه به باران فکر مي کرده ام؟نه!من باران را فراموش کرده بودم.نا خود آگاه من در طي اين سال هاي بي باران چه مي کرده؟

 


   فرستادن نظرات

وبلاگهای پيشنهادی


عصيان

LINK
LINK

آرشيو


آرشيو




[Powered by Blogger]