اگه امروز نمايشگاه كتاب تموم نمي شد ما7بارمي رفتيم اون جا.ولي متاسفانه6باررفتيم!تازه نمايشگاه مطبوعات اصلا نرفتيم.قسمت كتاب كودك ونوجوان رو هم نديديم.من هنوز چند تا كتاب مي خوام كه نخريدم.
يادم مي ياد10سال پيش هيچ فروشنده اي براي فروش كتاب هاش تبليغ نمي كرد و بال بال نمي زد.آدم ها هم كتاب شون رو مي خريدن و لابد مثل آدم هم مي نشستن مي خوندنشون.(البته براي اين قسمت تضميني وجود نداره.)اما امان از كتاب فروش هاي امروزي.البته اينا همون آدم هان،ولي نوع كاسبي شون عوض شده.البته بعضي هاشون خوب راهنمايي مي كنن وهم تو كتاب خوبي مي خري هم اونا به هدف شون مي رسن.اما امان از روزي كه يكي از اينا نوع كاسبيش مثل لباس فروشي هاي پاساژفردوسي باشه يعني بنداز.يه كتاب مزخرف مي ره تو پاچه ت.هيچ كاري ش هم نمي شه كرد.من هم چند تايي از اين جور كتاب ها رو دارم.
تا همين چند ماه پيش وقتي وارد كتاب فروشي مي شدم يادم مي رفت كجام وچقدر تو كيفم پوله،وغير از خريدن كتاب هزار جور خرج ديگه هم دارم.كتاب الكي زياد داشتن هم هنر نيست.پس مثل خل ها از هرچي خوشم مي يومد مي خريدم.بدش هم افلاس بود و بس.تازگي ها يه راه حل جديد ياد گرفتم.وقتي از يه كتاب خوشم مي ياد،خوب فكر مي كنم ببينم اونو لازم دارم يا نه؟حتي سعي مي كنم ازش فاصله بگيرم ببينم كه هنوز بهش فكر مي كنم؟چندين بار ورقش مي زنم تا ببينم همونه كه من لازم دارم يا نه؟درسته كه اين جوري از خريد كردن معمولي بيشتر زمان مي بره ولي وقتي برمي گردي خونه كونت كمتر مي سوزه چون كمتر تو پاچت رفته.