تئاتر، من و خيلي چيزای ديگه

دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۳

ناتمام رو ديدم.متن ناتمام يه سر سوزن هم دراماتيك نيست.سه تا زن به نوبت ميان مي شينن رو صندلي ور ور حرف مي زنن و مي رن.اصلا معلوم نيست براي كي؟چرا؟موضوع چيه؟دوربين اين وسط چي كارس؟اين بابا كه مي گن اعدامش كنيد يا ولش كنيد يا تبعيدش كنيد،كي هست؟
امامعلومه رواجراي ناتمام خيلي فكر شده.تا جايي كه در مورد زن اول به بيراهه رفته.زن اول اگر خيلي عوامه كه تقريبا همه كلمات و اسم ها رو اشتباه تلفظ مي كنه چرا تام جونز وآلبانو و روميناپاورو مي شناسه؟و اگر قبول كنيم كه زن اول انقدر عوامه،چرا يه جاهايي يادش مي ره كه عوامه؟در واقع اين بازي عوام بودنه كه تو تنه بازيگر ننشسته.
اما شخصيت زن دوم،خيلي زيباتر از شخصيتي كه نويسنده تلاش در خلق آن داشته،درك شده.بازيگر اين نقش با بازي خودتصويري جالب ارايه مي كنه.بازي كه كار هر كسي نيست.ريزه كاري ها واحساسات نقش بسيار خوب در اومده ولي.....اي كاش اين بازيگر كمي در مورد وعظ در مجالس زنانه هم اطلاعات داشت.آن وقت ديگر بازيش بي نظير مي شد.
زن سوم هم شخصيتي داره كه تلاش مي كنه از دنياي دو زن قبلي بيرون بياد و مستقل تر از آن دو عمل كنه.و ئضعيت زني كه در جامعه كمي بي دست و پا باشه و نتونه دروغ بگه رو نشون مي ده.
بحر حال معلومه كه عوامل اين نمايش سعي كردن دراماتيك نبودن متن رو با پرداختن به شخصيت ها تبديل به اثر بهتري كنن.ولي متاسفانه اين در همه جاي اثر خود نمايي مي كند و كاريش هم نمي شه كرد.

 


   فرستادن نظرات

وبلاگهای پيشنهادی


عصيان

LINK
LINK

آرشيو


آرشيو




[Powered by Blogger]