تئاتر، من و خيلي چيزای ديگه

جمعه، تیر ۱۹، ۱۳۸۳

من اين روزا به يه چيزي اعتقاد پيدا كردم.اونم اينه كه جمعيت واقعي جهان طبق شمارش تعداد آدم ها نيست.متاسفانه تو وجود هر آدمي حداقل 2 نفر ديگه زندگي مي كنن كه اون آدم رو بيچاره مي كنن.
متاسفانه من از كساني هستم كه تا الان حدود4نفر رو تو خودم كشف كردم.و فكر مي كنم خيلي ترسناك باشه.چون كمترين عواقبش افزايش بي دليل جمعيته.چون من فكر مي كنم جمعيت برابر با تقاضاس وافزايش اون بيشتر شدن تقا ضاس.پس آدم هاي درون من كه هر كدوم ساز خودشونو مي زنن وخواسته هاي متفاوت با اون يكي دارن،يكي 1نفر حساب مي شن.
1.من خودم:خيلي شبيه منه.زياد با هم دعوا نداريم.ولي اون با اون تويي ها كه دعوا داره!اصلا از نحوه زندگيش راضي نيست.به همين خاطر دلش نمي خواد زندگي كنه.وبه همين دليل بيشتر ترجيح مي ده بخوابه و تو اين دنيا نباشه.خيلي آدم ها رو دوست نداره.دوست داره با اون چند نفر كه خوشش مي ياد رفت و آمد كنه.از ماچ و بوسه متنفره(جز مامان و دوست پسرش).عاشق سيگاره.از الكل خيلي خوشش نمي ياد(امله!)خيلي دم دمي مزاجه.به شدت تنوع طلبه.ولخرجه.از هيچ كاري خوشش نمي ياد.به عمرش سر هيچ كاري نرفته.هيچ حقوقي تا حالا نگرفته.از ورزش آي بدش مي ياد!دوست داره دكترا بگيره چون استثنا از درس خوندن خوشش مي ياد.مي شه گفت يه كون گشاد واقعي كه از همه اون تويي ها هم قلدر تره.
2.زبل خان:نمي دونم از كجا اومده چون نه تنها به من كه به هيچ كدوم از اجدادم هم شبيه نيست!
عاشق اينه كه صبح زود بلند بشه.مديتيشن بكنه.يه ورزش اساسي بكنه.دوش بگيره بشينه به نوشتو تا ظهر.اصلا هم خوابش نمي ياد.به نسكافه هم نياز نداره.مهربون و مودب و خنده رو ه.رانندگي مي كنه،حررررررررفه اي!كامپيوتر ياد مي گيره،توپس!پول در مي ياره مثل ؟؟؟؟؟؟؟يه همسن خودش كه خوب پول در مي ياره.آي خونسرده!مي نويسه شاهكار!
فعلا كه اين دو نفر بد جوري به جون هم افتادن و اين در حد يه دعواي معمولي نيست،تو مايه هاي كشت و كشتاره.تا يكي اون يكي رو نكشه دست بردار نيست.منم دارم اين وسط له مي شم.نمي دونم كي پيروز مي شه.شايدم من بايد تصميم بگيرم.

 


   فرستادن نظرات

وبلاگهای پيشنهادی


عصيان

LINK
LINK

آرشيو


آرشيو




[Powered by Blogger]